سرگرمی های یاسی
یاسمین زهرای خوشگلم ده روز به تولدت مونده. سر خودتو بلدی چه جوری گرم کنی. شبا که میخوایم چراغا رو خاموش کنیم سریع میگی من.من. بابایی بغلت کنه و شما خاموش کنی. از سایه بازی روی دیوار گرفته تا وقت خواب که یادت میفته فیلماتو ببینی. میری کیف منو دسته شو میگیری میاری تا من بدم بهت. روزا ماهیگیری میکنی با اون قلابا و ماهیا که برات خریدیم. دیشب که بابا حسن پنکه رو باز کرده بود و داشت تعمیر میکرد تو هم یه پیچ دستت گرفته بودی میخواستی تعمیر کنی خانم مهندس. از سبزی پاک کردن و جارو کردن و دستمال کشیدن تا گندم ریختن برای مرغا و شستن مرغا و نظافتشون. تعارف کردن غذا به گربه و ... خدا رو شکر دیگه کم کم داره دامنه لغاتت زیاد میشه هم فارسی هم ...